آثار و برکات عبودیّت و بندگى
1- احساس غرور و افتخار
امام زین العابدینعلیه السلام در مناجات خود مىگوید: «اِلهى کَفى بى عِزّاً اَنْ اَکُونَ لَک عَبْداً» همین افتخار مرا بس که بنده تو باشم.
چه افتخارى از این بالاتر که انسان با خالق خود سخن بگوید و او کلام انسان را بشنود و بپذیرد!
در این دنیاى ناچیز، اگر مخاطب انسان شخصى بزرگ و دانشمند باشد، انسان به وجود او افتخار و از مصاحبت با او احساس غرور مىکند و از اینکه زمانى شاگرد فلان استاد بوده است بر خود مىبالد.
2- احساس قدرت
کودک مادامى که دستش در دست پدرى قوى و مهربان است احساسِ قدرت مىکند، امّا اگر تنها شود هر لحظه ترس و دلهره دارد که دیگران او را آزار دهند.
انسانى که متّصل به خدا شد، در برابر ابرقدرتها و طاغوتها و مستکبرین احساس قدرت مىکند.
3- احساس عزّت
عزّت به معنى نفوذناپذیرى است. در مکتب انبیا تمام عزّتها از آنِ خداست، چنانکه همه قدرتها از اوست. لذا قرآن از کسانى که به سراغ غیر خدا مىروند انتقاد مىکند که آیا از غیر خدا عزّت مىخواهید؟
طبیعى است که اتصال به عزیزِ مطلق و قدرت بىنهایت، به انسان عزّت مىدهد. چنانکه کلماتى همچون «اللّه اکبر» طاغوتها را در نزد انسان حقیر و او را در برابر آنها عزیز مىکند.
لذا قرآن به ما دستور مىدهد که در سختىها و مشکلات از نماز و عبادت کسب قدرت و قوّت کنیم: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ»
اولیاى خدا نیز در مقاطع حسّاس، خود را با نماز تقویت مىکردند. عصر روز نهم محرّم در کربلا، لشگر یزید به خیمهگاه امام حسینعلیه السلام حمله کرد. امام فرمودند: یک شب جنگ را به تأخیر بیندازید که من نماز را دوست دارم و مىخواهم امشب را تا صبح به عبادت بپردازم.
بندگان صالح خدا، نه فقط نمازهاى واجب که نمازهاى مستحب را دوست مىدارند. نماز نافله، نشانه عشق به نماز است. نماز واجب را چه بسا انسان از ترس قهر خدا بخواند، ولى در نماز مستحب ترس مطرح نیست، عشق مطرح است.
آرى، هر کس که کسى را دوست دارد، میل دارد بیشتر با او حرف بزند و دل از او نمىکند. چگونه ممکن است انسان ادعا کند خدا را دوست دارد ولى حال حرف زدن با او را ندارد!
البتّه این بىرغبتى به نماز و نافله بىدلیل نیست، بلکه طبق روایات گناه روز توفیق نماز شب و نافله سحر را مىگیرد.
به هرحال آنکه نافله نمىخواند، فضلى ندارد که انتظار تفضّل از خداوند را داشته باشد. چنانکه کسى انتظار ظهور مصلح است که خود صالح باشد.
نمازهاى نافله، نقص نمازهاى واجب را نیز جبران مىکند. شخصى از امام پرسید: من در نماز حضور قلب ندارم و از برکاتِ نماز بىبهرهام، چه کنم؟ حضرت فرمودند: بدنبال نمازهاى واجب، نماز نافله بخوان که کاستىهاى آن را جبران مىکند و سبب قبولى نماز واجب مىگردد.
بخاطر همین آثار و برکات است که اولیاى خدا نه تنها به نمازهاى واجب، بلکه به نمازهاى مستحب توجه زیادى داشتند و از آنچه مانع و مزاحم این سیر معنوى و پرواز روحى مىگشت، مانند پرخورى، پرحرفى، پرخوابى، لقمه حرام، لهو و لعب و سرگرم شدن به دنیا، که انسان را از حال عبادت مىاندازد و نماز را بر او سنگین مىکند، دورى مىکردند. چنانکه قرآن مىفرماید: «وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَشِعِینَ» همانا نماز سنگین است مگر براى خاشعان.
4- عامل تربیت
گرچه نماز یک ارتباط روحى و معنوى است و هدف از آن یاد خداست، اما اسلام خواسته این روح را در قالب یک سلسه برنامههاى تربیتى پیاده کند و لذا شرائط زیادى را براى آن قرار داده است، شرائط صحیح بودنِ نماز، شرائط قبولى و شرائط کمال.
پاک بودن بدن و لباس، رو به قبله بودن، درست خواندن کلمات، مباح بودنِ مکان و لباس نمازگزار از شرائط صحّت نماز است که مربوط به جسم نمازگزار است نه روحِ او.
اما اسلام عبادت را در این لباس قرار داده تا به مسلمین درس نظافت و پاکیزگى، استقلال، و مراعات حقوق دیگران بدهد.
چنانکه توجه و حضور قلب، پذیرفتن رهبرى امامان معصوم و اداى واجباتِ مالى چون خمس و زکوة، شرط قبولى نماز است و انجام آن در اوّل وقت، در مسجد، به جماعت، با لباس تمیز و عطر زده، مسواک زده و رعایت نظم صفوف و امثال آن از شرائط کمال نماز است.
در نماز به هر سو بایستیم رو به خداست، زیرا قرآن مىفرماید: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» اما بخاطر آنکه بفهماند جامعه اسلامى باید یک جهت داشته باشد و درس وحدت و هبستگى بدهد، دستور مىدهد همه به یک جهت بایستند. اما چرا آن جهت، کعبه باشد؟