عطر سیب

عطر سیب

عطر سیب

بایگانی

۱ مطلب با موضوع «با زندگی معنویت :: تقوا» ثبت شده است

تقوی

ملاک برتری آداب همنشینی با پیامبر اکرم رفتار پیامبر با مردم سخنرانی پیامبر در مسجد الحرام پس از فتح مکه علی علیه السلام در قرآن - آل عمران : 102 کفویّت و همسری رفتار پیامبر اکرم در مجالس ملاک برابری و همسری سخنرانی پیامبر در مسجد الحرام پس از فتح مکه گ.مباحث اخلاقی در هر جامعه ای برتری و شرافت افراد نسبت به یکدیگر ملاک و میزانی دارد که متأسّفانه در غالب جوامع بشری امروز ملاک و میزان برتری، جنبه های مادی و اقتصادی یا قدرتهای ظاهری است. لذا فقرا به اغنیاء احترام میگذارند و افراد ضعیف در تحت سیطره افراد قویتر قرار دارند. ملاک و میزان برتری افراد در آئین مقدس اسلام تنها و تنها « تقوی » است و در آیات و روایات زیادی این مسأله مطرح شده است، مثلاً خداوند متعال میفرماید: « یاایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر »؛ (سوره حجرات/آیه 13) (ای مردم ما شما را از یک مرد و زن یعنی از آدم و حوا آفریده ایم و شما را در قبایل گوناگون قرار داده ایم تا یکدیگر را بشناسید. اینها ملاک برتری نیست. گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. خداوند بسیار دانا و بسیار آگاه است.) به روشنی در این آیه ملاحظه میشود که انتساب به خانواده فلان و یا عجم بودن و عرب بودن، سیاهی و سفیدی، فقیر و غنی، ضعف و قدرت، بنده یا آزاد بودن و خلاصه هیچ مسأله ای در اسلام به کسی شرافت نمیدهد، جز تقوای الهی؛ و امتیازات اجتماعی و مزایای مادی همه وهم و خیال است و در نزد خداوند ارزش و اعتباری ندارد، چون سعادت حقیقی انسان به حیات پاکیزه و ابدی او در نزد خداوند است و آن فقط در سایه تقوی و دوری از معصیت است و لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « ای مردم خدای شما یکی است، پدر شما یکی است. هیچ برتری برای عرب و عجم نیست و نه عجم بر عرب و نه سیاه بر سفید و سفید بر سیاه و سرخ پوست به سیاه و سیاه بر سرخ پوست شرافتی ندارد، مگر به تقوی. شریف ترین شما نزد خداوند کسی است که تقوایش بیشتر باشد.» در تاریخ نمونه های زیادی به چشم میخورد که رسول خدا و ائمه اطهار به افرادی که از نظر ظاهر هیچ اعتباری نداشته اند، احتراماتی میگذاشته اند که حتی قابل مقایسه با احترامات دیگران نبوده است. مثلاً رسول خدا به بعضی از اشراف که ثروتمند و دارای قدرت و از قبیله های معروف و مشهور عرب بودند، دستور می فرمود تا دخترانشان را به ازدواج افرادی گمنام و فقیر در آورند. چون ملاک شرافت را فقط تقوی می دانستند؛ و یا برای بلال حبشی که یک مرد سیاه چهره بود و از اعتبارت دنیوی بهره ای نداشت، احترامی قائل بود که برای بعضی از بزرگان و رؤسای قبائل، قائل نبود.

 

 

تقوی در نهج البلاغه

    تقوا از رایج ترین کلمات نهج البلاغه است، در کمتر کتابی مانند نهج البلاغه بر عنصر تقوا تکیه شده و البته در نهج البلاغه نیز به کمتر معنی و مفهومی به اندازه تقوا عنایت شده است.    تقوا از رایج ترین کلمات نهج البلاغه است، در کمتر کتابی مانند نهج البلاغه بر عنصر تقوا تکیه شده و البته در نهج البلاغه نیز به کمتر معنی و مفهومی به اندازه تقوا عنایت شده است. بی تردید اصل پرهیز و اجتناب یکی از اصول زندگی سالم بشر است. در زندگی سالم، نفی و اثبات، سلب و ایجاب، ترک و فعل، اعراض و توجه توأم با یکدیگر هستند . با نفی و سلب است که می‏توان به اثبات و ایجاب رسید و با ترک و اعراض می‏توان به فعل و توجه تحقق بخشید. پرهیزهای سالم و مفید، هم جهت و هدف دارد و هم محدود است به حدود معین. پس یک روش عملی کورکورانه که نه جهت و هدفی دارد و نه محدود به حدی است، قابل دفاع و تقدیس نیست. مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتی به مفهوم منطقی آن نیست. تقوا در نهج البلاغه نیرویی است روحانی که بر اثر تمرینهای زیاد پدید می‏آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار می‏رود. نهج البلاغه تقوا را به عنوان یک نیروی معنوی و روحی که بر اثر ممارست و تمرین پدید می‏آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجی دارد و از آن جمله پرهیز از گناه را سهل و آسان می‏نماید، طرح و عنوان کرده است . " الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار. الا و ان التقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنهٔ . همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هوای نفس‏ قرار دادن، مانند اسبهای سرکش و چموشی است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسبها سوارهای خود را در آتش افکنند. و مثل تقوا مثل مرکبهای رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکبها با آرامش سوارهای خود را به سوی بهشت می‏برند."

در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش ضبط و مالکیت نفس است ذکر شده است. این خطبه می‏گوید لازمه بی‏تقوایی و مطیع هوای نفس بودن، ضعف و زبونی و بی‏شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانی و هواهای نفسانی است. انسان در آن حالت مانند سوار زبونی است که از خود اراده و اختیاری ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش هست می‏رود .لازمه تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوی داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است،در نهج البلاغه بر این معنی تأکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت. بسیارند کسانی که میان مصونیت و محدودیت فرق نمی‏نهند و با نام آزادی و رهایی از قید و بند، به خرابی حصار تقوا فتوا می‏دهند." ان تقوی الله حمت اولیاء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتی اسهرت لیالیهم و اظمأت هواجرهم . تقوای الهی اولیای خدا را در حمایت خود قرار داده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است، تا آنجا که شبهایشان را بی خواب (به سبب عبادت) و روزهایشان را بی آب (به سبب روزه)گردانیده است. "در اینجا حضرت علی (ع) تصریح می‏کند تقوا چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است. پس در این منطق تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا، بلکه نیرویی است روحی و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد. " فان التقوی فی الیوم الحرز و الجنهٔ و فی غد الطریق الی الجنهٔ . همانا تقوا در امروز دنیا برای انسان به منزله یک حصار و به منزله یک سپر است و در فردای آخرت راه به سوی بهشت است." در همه اینها توجه امام معطوف است به جنبه روانی و معنوی تقوا و آثاری که بر روح می‏گذارد، به طوری که احساس میل به پاکی و نیکوکاری و احساس تنفر از گناه و پلیدی در فرد به وجود می‏آورد.

تقوا مصونیت است نه محدودیت

از نظر نهج البلاغه تقوا نیرویی است روحی، نیرویی مقدس و متعالی که منشأ کشش ها و گریزهایی است، کشش به سوی ارزش های معنوی و فوق حیوانی و گریز از پستی ها و آلودگی های مادی. از نظر نهج البلاغه تقوا حالتی است که به روح انسان شخصیت و قدرت می‏دهد و آدمی را مسلط به خویشتن و مالک "خود" می کند .

تقوا مصونیت است

در نهج البلاغه بر این معنی تأکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت. بسیارند کسانی که میان مصونیت و محدودیت فرق نمی‏نهند و با نام آزادی و رهایی از قید و بند،به خرابی حصار تقوا فتوا می‏دهند.

" فان تقوی الله مفتاح سداد و ذخیرهٔ معاد و عتق من کل ملکهٔ و نجاهٔ من کل هلکهٔ. همانا تقوا کلید درستی و توشه قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است."

به انسان آزادی معنوی می‏دهد، یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد می‏کند، رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر می‏دارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهای اجتماعی را از بین می‏برد. مردمی که بنده و برده پول و مقام و راحت طلبی نباشند، هرگز زیر بار اسارتها و رقیتهای اجتماعی نمی‏روند.  

  

 نقش تقوی در کنترل و مهار غرایز

آفرینش انسان به گونه ای است که بتواند مقام خلافت الهی را به عهده گیرد (بقره آیه30) و توانایی آن را داشته باشد تا هم درک درستی از همه آفریده های والا و پست داشته باشد و به ربوبیت طولی و پروردگار عرضی هر آفریده ای را به کمال لایق ایشان برساند. این جز دارای همه اسمای وجودی الهی ممکن نمی شود. از این رو همه اسمای وجودی را نخست در حوزه معرفتی و شناختی به انسان به کرامت و عنایت داده شد

هبوط انسان به زمین، او را در شرایطی قرار داد که توازن قوا در وجود او به نفع غرایز بشری بهم خورد.بنابراین، خداوند متعال بوسیله وحی و ارسال پیامبران سعی کرده است که نیروی عقل و قوای مثبت انسانی را بر غرایز او تفوق بخشیده و انسان را آماده ورود به بهشت و سعادت ابدی نماید.در مقاله حاضر نویسنده سعی کرده است نگاهی اجمالی به قوای متعدد انسان و راه رهایی او به سوی سعادت بپردازند. مطلب را باهم ازنظر می گذرانیم:

 

پیچیدگی خلقت انسان

انسان در بینش و نگرش قرآنی، شگفت انگیزترین آفریده خداوند است. ظرفیت وجودی انسان که از پست ترین عناصر وجود (گل و منی) و برترین آن (روح) آفریده شده، (مؤمنون آیه12 و حجر آیه29) به گونه ای است که می تواند در عالی ترین مقام وجودی ممکن برای ممکنات یعنی قاب قوسین او ادنی (به اندازه فاصله دو سوی یک کمان یا نزدیک تر ازنظر وجود شناختی به خداوند نزدیک شود) بنشیند و یا در پست ترین مقامات وجودی یعنی کالانعام بل هم اضل (همانند چارپایان و گمراه تر و پست تر از ایشان شود؛ اعراف آیه179) قرار گیرد.آفرینش انسان به گونه ای است که بتواند مقام خلافت الهی را به عهده گیرد (بقره آیه30) و توانایی آن را داشته باشد تا هم درک درستی از همه آفریده های والا و پست داشته باشد و به ربوبیت طولی و پروردگار عرضی هر آفریده ای را به کمال لایق ایشان برساند. این جز دارای همه اسمای وجودی الهی ممکن نمی شود. از این رو همه اسمای وجودی را نخست در حوزه معرفتی و شناختی به انسان به کرامت و عنایت داده شد تا به کدح و تلاش سخت و توکل و عنایت الهی ازنظر وجودی آن تحقق و فعلیت بخشد و بتواند از قرارگاه زمین بر همه کائنات خلافت و ولایت کند. البته در بینش و نگرش قرآن، خلافت انسانی دو بعد دارد، بعدی که از آن همه بشر و انسان است و آن ظرفیت معرفتی و شناختی و استعداد ذاتی اولی است که از این لحاظ خداوند می فرماید: لقد کرمنا بنی آدم (اسراء آیه70) ما فرزندان آدم را تکریم کرده و برایشان بزرگواری کرده و کرامت بخشیدیم؛ بعد دیگر آن که خلافت ولایتی است تنها از آن انسان های کامل است و فقط کسانی به این مقام دست می یابند که همه اسمای معرفتی را به فعلیت برسانند.از سویی خداوند، انسان را در همه چیز از اعضا و جوارح گوناگون و رنگ ها و اندازه های متفاوت متعادل و متناسب آفریده است: الذی خلقک فسویک فعدلک فی ای صوره ما شاء رکبک (انفطار، آیه7و 8) و آفرینش او به عنوان نیکوترین ساختارساز در جهان آفرینش مطرح می شود: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم (تین، 4) زیباترین ساختار می تواند در شکل ظاهر و اعضا و یا عقل و تمیز و یا سیرت باطن و صورت ظاهر باشد. به هرحال بهترین ساختار می تواند به جهت نحوه آفرینش و همه شئون و جهات وجودی انسان باشد که بدان شایستگی عروج به فراترین مرتبه را دارا شده است. از این رو خداوند خود را به عنوان بهترین آفریننده ستایش می کند و می فرماید: فتبارک الله احسن الخالقین (مؤمنون آیه14)

طبیعت های انسان

بنابراین در بینش و نگرش قرآنی و در آموزه های وحیانی انسان برخوردار از دو طبیعت و عنصر متفاوت است که از آن به جان و تن و یا فطرت و غریزه تعبیر می کنند. این عناصر دوگانه و متضاد متأثر از الهامات تقوایی و فجوری در وجود انسانی فعالیت می کنند و هر یک می کوشد تا قوای خود را بر انسان چیره کند و زمام امور دیگر قوای موجود در انسان را در دست گیرد.

اما پرسش اساسی این است که آیا در بینش قرآنی هم مطلب آن چه گفته شد می باشد؟ یا این که به طور طبیعی چیرگی از آن قوای طبیعی و غریزی است؛ زیرا با هبوط انسان به زمین باتوجه به مقتضیات و شرایط زیستی، قوای غریزی تقویت شده و به نوعی چیرگی دست یافته اند، از این روست که تلاش دو چندانی نیاز است تا قوای غریزی مهار و در راستای تکاملی بشر به کار گرفته شود؟ به نظر می رسد که با هبوط انسان و شرایط زیستی در زمین و غلبه و چیرگی قوای غریزی، انسان در نوعی گرایش طبیعی به سوی فجور قرار گرفته است و برای رهایی آن نمی تواند تنها به عقل و قوای فطری و روحی خود تکیه کند، بنابراین نیاز است تا از سوی امر دیگری مورد حمایت و پشتیبانی قرار گیرد. امری که در پس هبوط انسان به عنوان عنصر هدایت الهی از آن یاد شده است و ما به عنوان آموزه های وحیانی با آن آشنا هستیم (بقره آیه38)

برای دست یابی به واقعیت طبیعت بشری و نقش آموزه های وحیانی در مسیر تکاملی بشر باید در این جا به گزاره های خبری و معرفت شناختی قرآن درباره انسان و وضعیت او در خلقت و آفرینش مراجعه کرد. بنابراین مسئله در این بخش از نوشتار شناخت طبیعت بشری و وضعیت او بر پایه داده های وحیانی است.

انسان در طبیعت دنیا

چنان که دیدیم قرآن کریم با آن که برای انسان مقاماتی را بیان می کند که بیانگر جایگاه و ارزش انسان در ساختار هستی است و از کرامت (اسراء آیه70)، خلافت (بقره آیه33)، امانت داری (احزاب آیه72) نیک سرشتی و فطرت پاک (روم آیه30)، قابلیت تکلیف برداری و حس مسئولیت (بقره آیه38 و نیز 35و 256)، قابلیت تعلیم و تربیت (نحل آیه 78 و نساء آیه113 و بقره آیه129 و الرحمن آیه2و 4)، قابلیت تزکیه و پرورش (بقره آیه151 و 129و جمعه آیه2) برخوردار می باشد، با این همه از اوصافی برخوردار است که قرآن از آن به طبیعت بشری یاد می کند.

این خصلت ها و صفات که به لفظ خلق از آن یاد می شود، بیانگر آن است که انسان در طبیعت خود به گونه ای است که این صفات غریزی و طبیعی بر او چیره است و طبیعت زمینی نیز وی را یاری می کند تا این بخش تقویت و نیرومند شود.اوصاف و خصلت های ناپسند دنیایی که بر او حاکم می شود و چه بسا موجبات سقوط خویش را فراهم می سازد. این صفات که قرآن به آن اشاره می کند عبارتند از:

1- ضعف و سستی: انسان موجودی ضعیف و ناتوان است. این سستی و ناتوانی به اصل خلقت و آفرینش انسانی باز می گردد؛ زیرا قوای شهوانی و غرایز طبیعی بشر که در انسان وجود دارد همواره وی را به سوی خواسته های خود هدایت می کند (المیزان، ج4 ص288و مجمع البیان ج3 ص58) و غریزه زمام امور بشر را در دست می گیرد

 و حتی بر عقل و هوش او چیره شده و بر آن ها حکومت می کند. این ناتوانی انسان در برابر غرایز است که وی را از گرایش به سوی فطرت باز می دارد و نمی گذارد تا به خواسته های فطرت پاسخ دهد و با عقل همراهی کند. از این روست که قرآن به این ویژگی طبیعی بشر اشاره کرده و می فرماید: خلق الانسان ضعیفا (نساء آیه28)

2- زیان و خسران: قرآن همه انسان ها را در زیان می بیند و بیان می دارد که انسان به طور طبیعی به سوی زیان خود حرکت می کند؛ (عصر آیه2) زیرا اگر هدف از خلقت و آفرینش بشر، شناخت و بندگی خدا باشد (لیعبدون) به طور طبیعی انسان گرفتار و ضعیف النفس به سوی خواسته های دنیوی می رود و از بندگی و عبودیت دور می شود، از این رو گرفتار زیان و خسران می گردد و از هدف والا بازمی ماند.

در آیه یک همین سوره سخن از عصر به میان آمده است که به نظر می رسد اشاره به دوره ای باشد که انسان در طبیعت و دنیا زندگی می کند و بخش کوچکی از زندگی بشر در هستی به شمار می آید. در این دوره که از آن عصر یاد شده است، انسان به جهت زیست طبیعی به سوی خواسته ها و امیال طبیعی گرایش می یابد و از هدف اصلی خلقت و آفرینش خود که بندگی و تکامل و لقای الهی است باز می ماند. طبرسی در مجمع البیان خسران آدمیان را از آن جهت دانسته است که هر روزی که از وی به غفلت می گذرد از عمر وی کاسته می شود

 و انسان گمان می کند که بر عمر او افزوده شده است و از گناه نمی گذرد ولی انجام اطاعت را به فردا می افکند و این گونه است که گرفتار خسران و زیان می شود و عمر شریف خود را به پوچی تباه می سازد. (مجمع البیان ج3 ص58 و نیز ج10 ص815)

3- فراموشی و غفلت؛ خداوند انسان را به فراموشی نسبت می دهد و طبیعت را با غفلت و نسیان پیوند می زند. این خصلت موجب می شود تا غافل از هدف آفرینش خود گردد و حتی از نعمت هایی که به وی می بخشد، غافل شده و از خدا سپاسگزار نباشد.

خداوند درباره این خصلت انسانی می فرماید: اذا خوله نعمه منه نسی ماکان یدعوا الیه من قبل و جعل الله انداد (زمر آیه 8) پس از آن که به وی نعمت بخشیدیم گویی در آن گرفتاری و پریشان حالی ما را هرگز نخوانده بود و برای خدا شریک قرار می دهد.

4- تردید و دودلی؛ انسان درباره حقایق واکنش تردیدآمیزی از خود بروز می دهد و به جای آن که حقایق ثابت و آشکار را بپذیرد با ایجاد تردید و دودلی می کوشد تا آن را بپوشاند و کتمان کند و به سوی خواسته های نفسانی و اجابت آن روی آورد. این گونه است که انسان طبیعت خود را به گونه ای می پروراندکه از فطرت دور گردد.(مریم آیه 66 و 67)

5- یاس و نومیدی از خدا، کفران نعمت، ظلم و ناسپاسی از دیگر ویژگی و خصلت های طبیعت بشری است که قرآن بدان اشاره می کند درباره ناسپاسی انسان می فرماید:

و کان الانسان کفورا (اسراء آیه 67) و نیز: ان الانسان لکفور (حج آیه 66) و درباره نومیدی از رحمت خدا می فرماید:

لایسئم الانسان من دعاء الخیر... فیئوس قنوط (فصلت آیه 49) این گونه خصلت ها و نیز صفت کفران نعمت وی را به سوی ظلم و ناسپاسی سوق می دهد و خداوند بدین سبب وی را به عنوان ظلوم و جهول نامیده و به این ویژگی وی اشاره می کند تا با هدایت الهی آن را مهار و کنترل کند. (هود آیه 9و ابراهیم آیه 34 و احزاب آیه 72)

6- فخر فروشی (هود آیات 10 و 11) بی تابی و شتاب ناروا (انبیاء آیه 37 و اسراء آیه 11) حرص و آز (معارج آیه 19) ناله و فریاد (همان 20) بخل و منع خیر از دیگری (همان 21 و اسراء آیه 110)، غرور (انفطار آیه 6) طغیان (قیامت آیه 5 علق آیه 6 و 8)، جدال و جدل (کهف آیه 54) از دیگر خصلت و خصوصیات طبیعت گرای انسان است که وی را از فطرت دور می سازد و نمی گذارد تا بعد فطری و روحانی انسان نیز پرورش یابد.

7- اختلاف و منفعت جویی: استاد مطهری با استفاده از آیات قرآنی بیان می دارد که طبیعت انسان، اختلاف و اختلاف خواهی و منفعت جویی است.

وی درباره ریشه یابی اختلاف میان بشر بر این باور است که ریشه اختلاف را می بایست در مسئله منفعت جویی بشر دانست. به نظر می رسد استاد در این جا نیم نگاهی به دیدگاه استادش علامه طباطبایی(ره) درباره ریشه اختلافات بشری دارد؛ زیرا علامه طباطبایی(ره) با عنایت به آیه 32 سوره زخرف بر این باور است که انسان به جهت غریزه استخدام گری که در ذات وی نهاده شده، موجودی استخدام گر و تسخیرگر می باشد و می کوشد تا به هر وسیله ای دیگری را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره مند شود؛ از این رو روحیه استخدام گری وی را وا می دارد تا به تشکیل اجتماع اقدام کند تا از منافع بیشتری از این طریق بهره مند شود.به نظر استاد مطهری، اختلاف عنصر اصلی زندگی بشر را تشکیل می دهد و انسان به طور طبیعی و غریزی موجودی است که با دیگری (هرکس که باشد) اختلاف دارد. مراد ایشان اختلاف در شکل ظاهری و روحیات و مانند آن نیست، بلکه منظور و مقصود ایشان اختلاف در رفتار و کنش و واکنش های فردی است . وی اختلاف را به عنوان اصل در زندگی بشر شناسایی می کند و از این اصل به عنوان عامل یاد می کند. مراد وی از عاملیت در این جا، همان اصالت و عنصر اصلی بودن است. به این معنا که اختلاف میان دو فرد اصالت دارد و امری عارضی نیست تا بتوان به آسانی آن را از میان برداشت و یا مهار و کنترل کرد و یا به شکلی از اشکال آن را تغییر داد. به سخنی دیگر، اختلاف در میان افراد بشری، امری طبیعی و مولفه اصلی است و از اصالت برخوردار می باشد. اگر بخواهیم برای آن همانند بجوییم می توانیم از بخل و حرص بشر سخن بگوییم که آن نیز در تحلیل قرآنی از انسان و بشر به عنوان امر اصیل شمرده شده است و خداوند در قرآن انسان را موجودی دانسته است که این گونه آفریده شده است؛ از این روست که از این خصوصیات به خلقت و آفرینش تعبیر می کند تا اصالت و فطری و یا غریزی بودن موضوع را بنمایاند، چنان که درباره حرص و آز انسانی می فرماید:

ان الانسان خلق هلوعا؛ اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا؛ انسان این گونه آفریده شده که حریص و آزمند باشد، از این روست که هرگاه شر و بدی با او تماس بگیرد ناله می کند و هرگاه خیری به او برسد، از دیگری باز می دارد و برای خود می خواهد. (معارج آیه 19)وی درتبیین این مساله بر این باور است که ریشه این اختلاف را باید در طبیعت بشر جست؛ زیرا منفعت خواهی انسان موجب می شود تا هر کس دنبال منافع خود حرکت کند و دیگری را به استخدام و تسخیر خود درآورد؛ از آن جایی که منافع افراد با هم تضاد دارد و هر کس می کوشد تا به منافع بیشتر و آسان تر دست یابد، اختلاف و درگیری و تضاد میان افراد افزایش می یابد.

نقش آموزه های وحیانی در تعدیل و مهار طبیعت بشر

اکنون که دانسته شد انسان به طور طبیعی در طبیعت زمین گرایش به سوی شر دارد و فجور در او به جهت قوای طبیعی و غریزی و شرایط زیستی تقویت می شود، این پرسش مطرح می شود که چرا راهکاری برای دست یابی به خوبی و اهداف خلقت بشر می توان جست؟ در دیدگاه و تحلیل قرآنی چگونه می توان این غرایز را تعدیل و یا مهار کرد؟در آیه 38 سوره بقره که درباره مساله وضعیت بشر پس از هبوط از بهشت عدن بیان شده است، خداوند می فرماید: قلنا اهبطوا منها جمیعاً فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون؛ پس از بهشت هبوط کرده و فرود آیید پس اگر از جانب من راهنمایی برایتان آمد، بر آن ها که از راهنمایی من پیروی کنند بیمی نخواهد بود و خود اندوهناک نمی شود.دراین آیه آموزه های وحیانی و هدایت الهی به عنوان تنها راه برای نجات بشر و رسیدن به سعادت که به عنوان عدم خوف و حزن بیان شده، مطرح است. .بنابر این آموزه های وحیانی به عنوان راهنما و دستور عمل کنترل ومهار و تعدیل طبیعت بشری و نیز هدایت او به سوی کمال و فطرت الهی نقش مهم واساسی بازی می کند. به این معنا که بدون آموزه های وحیانی و عمل به آن انسان درخسران و زیان قرار می گیرد و به جهت غلبه طبیعت و غریزه انسان از رسیدن به هدف باز می ماند. از این روست که قرآن تنها کسانی را موفق ودور از خسران و زیان می یابد که به آموزه های وحیانی ایمان آورده و بدان عمل کنند (عصر آیه 3و 4)اگر در انسان فجور و تقوای الهامی به هم آمیخته است، تنها زمانی می تواند فجور یعنی قوای غریزی و طبیعت شهوانی بشر که به جهت بودن در طبیعت تقویت شده را کنترل، مهار وتعدیل کند که با استفاده از آموزه های وحیانی قوای تقوایی (نگه دارنده) را تقویت کند.آموزه های وحیانی در تحلیل قرآنی به هدف ایجاد تعدیل و مهار قوای شهوانی و غرایز بشری فرو فرستاده شده است از این رو برای مهار و تعدیل هر یک از قوای شهوانی و غریزی، آموزه ای از سوی خداوند هدایتگر فرو فرستاده شده است که به شکل ایمان و عمل صالح خودنمایی می کند.انسان اگر بخواهد خود را درمسیر کاملی قرار دهد می بایست از قوای غریزی و شهوانی خود در مسیر کامل بهره مند گردد، و برای مهار و تعدیل آن نیازمند راهنمایی خداوندی است که خالق و آفریننده و پروردگار اوست.استاد مرتضی مطهری در تبیین نقش آموزه های وحیانی با اشاره به مساله ذاتی و طبیعی اختلاف درمیان انسان ها و منعفت جویی، به عوامل بیرونی توجه می دهد که این امور ذاتی و طبیعی را مهار و تعدیل می کند و آن را درراستای کاملی و تکاملی بشر قرارمی دهد. به نظر وی عامل بیرونی می بایست آن چنان نیرومند و قوی باشد تا بتواند عامل طبیعی و درونی را مهار و هدایت کند. این عامل بیرونی،به کمک عامل درونی دیگری می رود که عقل و فطرت نامیده می شود.

دراین هنگام است که عامل بیرونی به یاری و کمک عقل می تواند طبیعت ذاتی و غریزی انسان را مهار کند وآن را به عاملی سازنده و مفید تبدیل سازد. عامل بیرونی ای که وی برپایه آموزه های قرآنی شناسایی می کند، عامل ایمان است که بر پایه آموزه های وحیانی شکل می گیرد. از این روست که وی اتحاد و اجتماع و همدلی انسانی را به عنوان یک کنش مثبت و مفید زمانی محقق می یابد که انسان از اختلاف و منفعت شخصی دست بکشد و به سوی اتحاد و منفعت جمعی روی آورد. این کاری است که تنها مومنان به صورت واقعی آن می توانند ایجاد کنند و در صورت دیگری اجتماعی و اتحادی تنها مقطعی و ناپایدار است و به زودی پس از کسب منفعت جمعی فرو می پاشد. هدایت الهی است که موجبات همدلی وهمروحی واقعی و اتحاد وانسجام را فراهم می آورد از این روست که قرآن از آن به نعمت یاد کرده است. نعمتی که همانند نعمت هدایت الهی در بستر و قالب آموزه های وحیانی تجلی یافته و خود را نشان می دهد.

تقوا عامل کنترل و مهار غرایز

اگر به واژگانی چون تقوا توجه شود، به خوبی می توان دریافت که این واژه به معنای کنترل و مهار غرایز و طبیعت بشر است. از این رو برخی تقوا را مهار و کنترل معنا کرده اند. استاد دانشمند مرحوم آیت الله بدلا در نشست خصوصی درباره تقوا این مطلب را تاکید کرده است. به نظر وی تقوا چیزی همانند دستگاه کنترل کننده است. اگر به آموزه های قرآنی برای شناخت مفهوم تقوا دقت و تامل شود می توان دریافت که همه گزاره های شناختی و ایمانی و نیز همه آموزه های دستوری قرآن در گستره مصداقی تقوا قرار می گیرند؛ از این رو در همین آغازین سوره بقره درباره این که متقین چه کسانی هستند بیان می دارد که متقین ایمان به غیب دارند و به همه آموزه های وحیانی باور داشته و پای بند به دستورهای وحیانی ازآدم(ع) تا خاتم (ص) می باشند و این که نماز می خوانند و زکات می دهند و به کمک مردم می روند و انفاق مالی می کنند و این که همه رفتار و کردار خود را با توجه به جهت گیری آخرت و رستاخیز انجام می دهند. در سوره مومنون و بسیاری دیگر از آیات قرآنی همین مفهوم با ذکر مصادیق جزیی و یا کلی بیان می شود.

در سوره معارج به عنوان نمونه وقتی سخن از خصلت های ذاتی بشر در مانع شدن بهره مندی دیگران به خیر و برکت الهی و یا حرص و آز بشر و یا جزع و فزع وی در هنگام گرفتاری ها و مصیبت ها به میان می آید با یک استثنا در پی این ویژگی های بشر به خوبی نشان می دهد که تقوا چه نقش مهم و تاثیرگذاری در هدایت و مهار و تعدیل خصلت های ذاتی و یا ذاتی نما (ذاتیات) دارد. از این رو می فرماید: الا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون و الذین فی اموالهم حق للسائل و المحروم؛ جز نمازگزاران دایمی و کسانی که حق برای سائل و محروم در میان اموالشان هست و به رستاخیز ایمان دارند، از این خصلت ها رهایی یافته اند. (معارج آیات 19 تا 26) در این آیات به خوبی نقش و کارکرد آموزه های قرآنی جهت تعدیل ومهار خصلت های ذاتی و ذاتیات انسانی بیان شده است. از این رو می توان گفت که نقش آن ها در راستای هدایت بشر به سوی کمال و رهایی از خصلت زشت و ناپسند انسانی است که بدون تقوا الهی و عمل به آموزه های وحیانی امکان پذیر نیست. برای رهایی از هر یک از خصلت ها و ویژگی ها ناپسند و یا تعدیل قوای فجور و شهوانی و مهار آ ن هاست که آموزه های وحیانی از سوی خداوند نازل شده است تا انسان با عمل به این آموزه ها خود را به سوی کمال برساند.

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم‌

 

بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحیـم‌

 

الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَی‌ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرینَ

 

و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَی‌ أعْدآئِهِمْ أجْمَعینَ مِنَ الانَ إلَی‌ قیامِ یَوْمِ الدّینِ

 

و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَلیِّ الْعَظیم‌

 

قال‌ اللهُ الحکیمُ فی‌ کِتابِه‌ الکَریم‌:

وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی‌ الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّی‌'إِذَا جَآءُ و‌ها وَ فُتِحَتْ أَبْوَ'بُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَـٰمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَـٰلِدِینَ * وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی‌ صَدَقَنَا وَعْدَهُ و وَ أَوْرَثَنَا الارْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَآءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَـٰمِلِینَ* وَ تَرَی‌ الْمَلَـٰئِکَةَ حَآفِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُم‌ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَـٰلَمِینَ.[56]

«و مردم‌ پرهیزکار و با تقوا را که‌ در مصونیّت‌ خدا درآمده‌اند، دسته‌ دسته‌ بسوی‌ بهشت‌ برند، تا هنگامیکه‌ بدانجا رسند و درهای‌ بهشت‌ را به‌ رویشان‌ بگشایند، و پاسداران‌ و نگهبانان‌ بهشتی‌ به‌ آنها

 

سلام‌ کنند بدینگونه‌ که‌ سلام‌ باد بر شما! پاک‌ و پاکیزه‌ و طیّب‌ هستید! اینک‌ در بهشت‌ وارد شوید و بطور جاودان‌ زیست‌ کنید.مؤمنان‌ با تقوا گویند: سپاس‌ و ستایش‌ از آنِ خداوند است‌، که‌ وعدۀ خود را با ما بر اساس‌ صدق‌ و راستی‌ استوار ساخت‌، و ما را وارثِ زمین‌ گردانید، تا هر کجای‌ از بهشت‌ را که‌ بخواهیم‌ منزل‌ بگیریم‌؛ پس‌ چقدر مزد و پاداش‌ عاملین‌ به‌ أمر خدا خوب‌ و عالی‌ است‌.

 

و ای‌ پیغمبر! در آن‌ روز مشاهده‌ میکنی‌ که‌ فرشتگان‌ خدا، گرداگرد عرش‌ خدا اجتماع‌ کرده‌، و با حمد پروردگارشان‌ او را تسبیح‌ و تقدیس‌ می‌کنند؛ و در میان‌ آنان‌ به‌ حقّ حکم‌ می‌شود. و همه‌ زبان‌ به‌ حمد می‌گشایند و میگویند: حمد و ستایش‌ اختصاص‌ به‌ خداوند دارد، که‌ او پروردگار عالمیان‌ است‌.»

 

خطبۀ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ در آثار تقوی‌'

أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ در نتیجه‌ و أثر تقوا می‌فرماید:

وَاعْلَمُوا أَنـَّهُ مَنْ یَتَّقِ اللَهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا مِنَ الْفِتَنِ وَ نُورًا مِنَ الظُّلَمِ، وَ یُخَلِّدُهُ فِیمَا اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، وَ یُنَزِّلُهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ عِنْدَهُ؛ فِی‌ دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ، ظِلُّهَا عَرْشُهُ وَ نُورُهَا بَهْجَتُهُ، وَ زُوَّارُهَا مَلَآئِکَتُهُ، وَ رُفَقَآؤُهَا رُسُلُهُ.

و خطبه‌ را ادامه‌ میدهد تا آنکه‌ می‌فرماید:

فَبَادِرُوا بِأَعْمَالِکُمْ تَکُونُوا مَعَ جِیرَانِ اللَهِ فِی‌ دَارِهِ؛ رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ، وَ أَزَارَهُمْ مَلَآئِکَتَهُ، وَ أَکْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِیسَ نَارٍ أَبَدًا، وَ صَانَ أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَی‌ لُغُوبًا وَ نَصَبًا؛ ذَ'لِکَ فَضْلُ اللَهِ

 

نتیجه گیری

یُؤْتِیهِ مَن‌ یَشَآءُ وَاللَهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ. [57]

«و ای‌ بندگان‌ خدا! بدانید که‌ هر کس‌ تقوای‌ خدا را پیشه‌ سازد، خداوند برای‌ او راه‌ خلاصی‌ و رهائی‌ از فتنه‌ها قرار میدهد، و نوری‌ را برای‌ روشنگری‌ از تاریکی‌ها و ظلمت‌ها. و او را در آنچه‌ نفس‌ او بدان‌ مائل‌ است‌ و اشتها دارد مخلَّد و جاودان‌ میکند، و او را در نزد خودش‌ در منزلگاه‌ کرامت‌ و تکریم‌ منزل‌ میدهد؛ در خانه‌ای‌ که‌ خداوند برای‌ خودش‌ تهیّه‌ کرده‌ است‌ که‌ سایۀ آن‌ خانه‌ عرش‌ اوست‌، و نور آن‌ خانه‌ بهجت‌ اوست‌، و واردین‌ و زائرین‌ آن‌ خانه‌ فرشتگان‌ او هستند، و مصاحبان‌ و رفیقان‌ آن‌ خانه‌ پیامبران‌ و فرستادگان‌ او می‌باشند...

 

بنابراین‌ با انجام‌ دادن‌ أعمال‌ صالحه‌ سبقت‌ بگیرید و مبادرت‌ کنید تا با همسایگان‌ خدا در خانۀ خدا باشید؛ همانها که‌ خداوند پیامبران‌ و رسولانش‌ را رفیق‌ آنها قرار داده‌، و فرشتگانش‌ را زائر و ملاقات‌ کنندۀ آنان‌ نموده‌، و گوش‌های‌ آنها را رفیع‌تر و منیع‌تر قرارداده‌ از آنکه‌ حتّی‌ لحظه‌ای‌ صدای‌ ضعیف‌ و خفیّ آتشی‌ را بشنوند، و بدن‌های‌ آنها را در حفظ‌ و مصونیّت‌ قرار داده‌ از آنکه‌ سختی‌ و تعب‌ را حس‌ کنند؛ و این‌ فضل‌ و رحمت‌ خداست‌ که‌ به‌ هر که‌ بخواهد میدهد، و خداوند دارای‌ فضل‌ عظیمی‌ است‌.»

للّه‌ الحمد و له‌ المنّة‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ ما را موفّق‌ گردانید تا بحث‌ در مسائل‌ معاد را بدین‌ منزل‌ که‌ منزل‌ بهشت‌ است‌ برسانیم‌. این‌ بحث‌ بسیار نفیس‌ و دقیق‌ و لطیف‌ است‌، زیرا بحث‌ از منزلگاه‌ حقیقی‌ و مأمن‌ انسان‌ و ملجأ و موطن‌ اصلی‌ اوست‌. و لذا همانطور که‌ استاد ما حضرت‌ آیة‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائی‌ مدّ ظلّه‌ العالی‌ فرموده‌اند، آنقدر در آیات‌ و روایات‌ آمده‌ است‌ که‌ قلم‌ از استقصاء و تحریر آن‌ خسته‌ می‌شود. و در قرآن‌ کریم‌ در وصف‌ بهشت‌ قریب‌ سیصد آیه‌ آمده‌ است‌ که‌ در تمام‌ سوره‌های‌ قرآن‌ مطّرد و شایع‌ است‌، مگر بیست‌ سوره‌ که‌ سورۀ ممتحنه‌ و منافقین‌ و هجده‌ سوره‌ از سوره‌های‌ کوچک‌ است‌. [58] ولیکن‌ ما إن‌شاءالله‌ به‌ حول‌ و قوّۀ او به‌ حسب‌ مقدّر، در پیرامون‌ آن‌ به‌ بحث‌ می‌پردازیم‌.

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۰۷
محمد غفاریان